اصطکاک نیروی مقاومتی است که در برابر حرکت اجسام از سطح به وجود میآید. این نیرو فقط در خلاف جهت حرکت است و با حرکت اجسام مخالفت میکند. نیروی اصطکاک دو نوع دارد: اصطکاک ایستایی و اصطکاک جنبشی «نیروی اصطکاک ایستایی» از برهمکنش بین دو سطحی که نسبت به هم «ساکن» هستند و با هم در تماساند بهوجود میآید. «نیروی اصطکاک جنبشی» از…
شنگال نه قاشق بود و نه چنگال اما کمی از هر دو بود. مادر شنگال قاشق بود و پدرش چنگال. او در سفره جایی نداشت پس تصمیم گرفت تغییر کند. ابتدا خودش را شبیه قاشق کرد و چنگالها طردش کردند سپس خودش را شبیه چنگال کرد ولی قاشقها هم او…
در نوشتن یاد میگیرم «توصیفکردن» ابزار مهمی برای تصویرسازی، انتقال احساس و ایجاد ارتباط است. وقتی شروع به نوشتن میکنم؛ به ترتیب حسهایم را چک میکنم. در این موقعیت چه میبینم؟ چه میشنوم؟ چه لمس میکنم؟ چه میچشم؟ چه میبویم؟ شاید همهی «حواس من» اطلاعاتی دریافت نکرده باشند اما به…
داستان «پدینگتون» داستان پذیرش تفاوتها است. داستان خرسی که از جنگلهای پرو به لندن میآید تا زندگی جدیدی را آغاز کند. در شلوغی ایستگاه مترو مادری او را میبیند و عاطفهاش درگیر میشود. انگار خرس قصهی ما یکی از فرزندانش است. او نام ایستگاه مترو را برایش انتخاب میکند…
«قبل از بچهدار شدن فکر میکردم مادر خوبی هستم. مهربان، بینقص و قاطع. باثبات و قابل اعتماد. حتمن رابطهای رویایی با کودکم خواهم داشت. با کودکم کودکی میکنم و با هم تجربههای تازهای میسازیم. تمام آنچه در کودکیام نداشتم برایش فراهم میکنم مخصوصن از لحاظ روانی. خلاصه مادر ایدهآلی میشوم.» جملهی ابتدایی این نوشتار، جملهی آغازین کتاب «به بچهها گفتن و از بچهها شنیدن» است. این…
تازه ازدواج کردهبودم. با فردی تازه، در خانهای تازه و در زمان تازهای زندگی میکردم. بهناگاه خاطرات کودکیام مرا از زندگی جدید میربود و در زمان به عقب میبرد. تداعی خاطرههایم باعث میشد احساساتی را که در گذشته تجربه کردم دوباره احساسکنم با همان شدت و شفافیت.«هجوم خاطرهها» آنقدر قوی…