از کودکی بیشتر مصرفکننده بودم تا تولیدکننده. مصرفکنندگی بالای هرم ارزشی من بود. انگار هر چه بیشتر مصرف میکردم برندهتر بودم. برعکس خواهرم که کارهای خودش را انجام میداد و به دیگران هم کمک میکرد. او به کارهای هنری هم علاقه داشت.
خواهرم در نوجوانی خیاطی یاد گرفت بعد مینیاتور، ساخت زیورآلات، کار روی ترمه، روباندوزی، نمددوزی و حالا رزین. درسش را هم خواند و فوقلیسانس مدیریت آیتیاش را گرفت. خلاصه انسان ارزشآفرینی بود.
اما من در خانه کاری انجام نمیدادم. فکر میکردم وقتم را تلف میکنم. بیشتر غرق دنیای ستارهها، خواندن شعر و ریاضیات بودم. احساس میکردم دنیای علم منتظر من است تا نظریهای در حد «نسبیت عام اینیشتین» ارائه دهم. درسخواندن بهانهی من برای انجامندادن کارهای دیگر بود.
تا اینکه ازدواج کردم. همسرم از لحاظ مالی حمایتم میکرد. نیازی نداشتم به کارکردن و درآمد فکر کنم. فوق لیسانسم را گرفتم و کودکانم بدنیا آمدند. زندگیم میگذشت تا کرونا فرارسید.
- شما بیشتر مصرفکننده هستید یا تولیدکننده؟
در شهری دور از والدین و خواهرانم زندگی میکردم. تنهایی و استرس دوران کرونا باعث شد دربارهی «توسعه فردی» ویسهای فراوانی گوش دهم. در ویسی از کانال قدرت نامحدود سؤالی شنیدم:«شما بیشتر تولیدکننده هستید یا مصرفکننده؟»
این سوال برایم زمان را متوقف کرد و موتور جستجوگر ذهنم را بکار انداخت. من در این دنیا مصرفکننده بودم یا تولیدکننده؟ من بیشتر مصرفکننده بودم حتی در خانه هم بیشتر تمایل داشتم «مواد آماده» استفاده کنم مثل کیک و کلوچههای آماده، مرباهای آماده حتی سبزیجات خردشدهی آماده.
- من چه چیزی میتوانم تولید کنم؟
از خودم پرسیدم من چه چیزی میتوانم تولید کنم؟ تولیدکنندهبودن را با کوچکترین مواردی که در دسترسم بود آغاز کردم. شروع کردم به درستکردن کوکی در خانه، مربا و ترشی. دستورها را در اینترنت جستجو میکردم و انجام میدادم. کمکم تعمیر کردن هم برایم جالب شد بجای آنکه اشیا معیوب را دور بیندازم و به سرعت جایگزین کنم. نقاشی کشیدم و روی پازلهای چوبی پسرم چسباندم تا دختر کوچکم بتواند با آنها بازی کند.
دمپایی آشپزخانه را چسب زدم و دوباره از آن استفاده کردم. از نوجوانی قلاببافی بلد بودم. شروع کردم به بافتن «سبدهای تریکو» هم برای خودم و هم برای فروش در پیج. از هر سبد ۱۰ هزار تومان برایم میماند. با چوببستنی چراغخواب و لوسترهای کوچک درست کردم و به خواهرانم هدیه دادم.
وقتی در حالت تولیدکنندگی بودم «احساس توانمندی» داشتم. برعکس زمانی که در حالت مصرفکنندگی بودم و بیشتر «احساس ضعف» را تجربه میکردم.
- یادگیرندگی
من فکر میکنم پل میان مصرفکنندگی و تولیدکنندگی «یادگیرندگی» است. بنظرم وقتی یادگیرنده باشم، میتوانی ارزشآفرین هم باشم. همه چیز را از پنجرهی یادگیری ببینم و از هر پیشامدی برای پروژهی شخصی خودم استفاده کنم. شاید موضوعهای بیربط در کنار هم شگفتی بیافریند.
یادگیرندگی ماهیتی باز دارد مثل خلاقیت. یادگیرندگی اضافهکردن چیزی است به خودم و سپس اضافه کردن چیزی به جهان. برعکس مصرفکنندگی که با کمکردن چیزی از جهان برایم تداعی میشود.
وقتی میخواهم یادگیرنده باشم؛ میتوانم به استقبال هر چالشی بروم برای آنکه موضوع تازهای بیاموزم. انجام دهم و دوباره یادبگیرم. نوسانی میان آموختن و انجام دادن. مثل یک پاندول ساعت، همواره در حال حرکت.
«یادگیرنده بودن» مرا کنجکاو میکند؛ باعث میشود متمرکز فکر میکنم و از حواس پنجگانهام بهتر استفاده کنم. هوشیارتر باشم و به استقبال تجربههای تازه بروم. در این حالت همواره موضوعی هست برای یادگرفتن، راهی هست برای رفتن و تجربهای برای زیستن.
نظرات (8)
منصوره بانام
عالی بود.
شادی صفوی
ممنون منصوره جان
مریم عبداللهی
عالی بود شادی جان😍
شادی صفوی
ممنون مریم جان، خوشحالم که دوست داشتی گلم
میترا جاجرمی
جالب بود، آفرین شادی جان👏🏻🌷
شادی صفوی
سپاس میترا جان، از خواندن پیامت انرژی مثبت گرفتم عزیزم
مهناز روحانی
چقدر خوب بیانش کردی شادی جان هزاران درود. رشد کردن همیشه شادیآفرینه منم اینو تجربه کردم.
مهناز روحانی
چقدر خوب بیانش کردی شادی جان هزاران درود. رشد کردن همیشه شادیآفرینه منم اینو تجربه کردم و نتایجش رو دیدم