سپهر: «مامان بدو برو حاضر شو، کلاسم دیر میشه.»
مهتاب: «باشه میرم.»
پشت در خانه: «برای باشگاه آب آوردی؟ نه. کلاهت آوردی؟ نه»
مهتاب: «خیلی عصبانیم از ساعت ده دقیقه به پنج به من میگی حاضر شو اما وسایل خودت حاضر نیست.»
مهتاب با نفسهای عمیق پیدرپی سعی داشت خودش را آرام کند. در تمام طول مسیر با سپهر حرفی نزد. وقتی از باشگاه برگشت به کاغذ و قلمش پناه برد. جدولش را کشید: موقعیت، فکر، احساس، درجهی احساس، خطاهای شناختی و دوباره درجهی احساس.
توانست خودش را آرام کند. کمکم پیشینهی افکارش را میدید. یادش آمد که او هم وقتی کودک بود وسایلش را جا میگذاشت و سرزنش میشد. شاید با تکرار این اتفاق والد سرزنشگرش بیدار شده و او را شماتت میکند. شاید خشم مهتاب از پسرش در واقع پاسخ کودک درون بود به والد سرزنشگر.
مهتاب احساس میکرد شیشهی ذهنش تمیز شده و حالا میتواند موضوع اصلی را تشخیص دهد و آن را حل کند.
موضوع اصلی جاگذاشتن وسایل باشگاه توسط سپهر بود.
راه حلهای مهتاب:
۱- بیشتر به سپهر تذکر دهد.
۲- اگر سپهر حواسش را جمع نکند و باز وسیلهای را جا بگذارد او را باشگاه نبرد و تنبیهش کند.
۳- سپهر را سرزنش کند تا او برای دوری از «احساس بد» بیشتر دقت کند.
۴- خودش وسایل سپهر را آماده کند.
۵- با کمک سپهر یک لیستی از وسایل باشگاه تهیه کنند.
۶- به همسرش بگوید تا سپهر را نصیحت کند.
۷- با او قهر کند، دعوایش کند تا حساب کار دستش بیاید.
۸- او را از باشگاه محروم کند.
۹- به مربی فوتبال بگوید تا راجع به نظم با بچهها صحبت کند.
۱۰- سپهر را بزند تا درس عبرتی برایش باشد.
مهتاب به سرعت ده راه حلش را نوشت بدون قضاوت و بدون فکر زیاد شبیه یک بارش فکری. حالا زمان آن بود که پیامد هر راهحل را در نظر بگیرد.
۱- اگر تعداد تذکرهایش را به سپهر بیشتر کند هم خودش بیشتر خسته میشد و هم رابطهاش با سپهر دورتر میشد. چطور میتوان با مادری که مدام تذکر میدهد رابطهی خوبی داشت.
۲- میتواند سپهر را بعنوان تنبیه از باشگاه محروم کند اما آیا اوضاع بهتر میشود با بدتر؟
۳- والد سرزنشگر آسیب زننده است.
۴- راحتترین کار آماده کردن وسایل سپهر است اما آنوقت پسرش «بدون مهارت» بزرگ میشود.
۵- این راه حل عملی است و میتواند به مسئولیتپذیری سپهر کمک کند.
۶- آیا این راه حل کمک کننده است و تأثیرگذار؟
۷- راه حل خشونتآمیز است و اوضاع بهتر نمیشود.
۸- راه حل تکراری است.
۹- در مراحل بعد میتوان از آن استفاده کرد.
۱۰- این راهکار خشن است.
نهایتن مهتاب راه حل ۵ را انتخاب کرد. مدتی گذشت مهتاب داستان «چک لیستها» را برای سپهر تعریف کرد. به او گفت: «چک لیست شامل «گزینههای مهم» میشود. چک لیستها از سقوط هواپیماها جلوگیری میکند و باعث میشوند موارد مهم حتمن بازبینی شوند. ما چک لیستهای جهانی داریم. چک لیستها کاربردهای متنوعی دارند. بیا با هم یک چک لیست برای رفتن به باشگاه درست کنیم.»
پسرش این ایده را دوست داشت با راهنمایی مهتاب وسایلی که لازم بود تا برای باشگاه آماده کند را در دفترچهای نوشت. قمقمهی آب، حوله، کاور، کلاه، ماسک و ساقبند. در کنار هر مورد مربعی کشید. سپهر از تیکزدن مربعها لذت میبرد مانند زمانیکه مادرش تکالیفش را روی برگهای مینوشت، در کنار هر مورد، مربعی میکشید و به دستش میداد.
مادرش از او میخواست هر تمرینی را که دوست دارد اول انجام دهد در مربع عدد «یک» بگذارد و به همین ترتیب تکالیفش را به میل خودش اولویتبندی کند. بعد از انجام هر تکلیف هم میتوانست روی مربع تیک بزند.
بعد از تهیهی «چک لیست باشگاه» کمتر پیش میآمد که داستان قبلی باز هم پیش آید. مهتاب به سپهر پیشنهاد کرد که برای هر موضوع دیگری که لازم است میتواند چک لیست درست کند. مهتاب هم برای خودش یک «دفتر چک لیست» برداشت بالای صفحهی اول نوشت چک لیست کارهای خانه: گردگیری، جمعآوری، جاروزدن، ظرفشستن و آشپزی. در کنار هر مورد یک مربع کشید. با نوشتن چک لیستها آرامش میگرفت برعکس گذشته که همیشه بابت انجام کارهای خانه استرس داشت.
دوست داشت خانهاش همیشه مرتب، تمیز و زیبا باشد که با وجود «دو وروجک» تقریبن غیرممکن بود البته خود مهتاب هم آدم کاملن منظمی نبود. در واقع اصلن کامل نبود تقریبن در هیچ زمینهای: همسری، مادری و نویسندگی. او همواره «استرس کاملبودن» داشت. آیا اکنون از پسرش هم انتظار داشت کامل باشد؟