آینده‌ی بهتر با آموزش بهتر

نگاهی به کتاب «چگونه کمالگرا نباشیم؟» استفان گایز

کمالگرایی‌ من باعث میشد راجع به کتاب «چگونه کمالگرا نباشیم» ننویسم. این کتاب، کتاب‌زیسته‌ی من است. اصطلاح «کتاب‌زیسته» را اولین بار در «وبینارهای اهل‌خواندن» خانم ناهید عبدی شنیدم.
«کمالگرایی» جزئی از هویت‌ من بود و هست. به‌مفهوم آب برای ماهی. وقتی به ماهی می‌گوییم: آب چیست؟ حدس می‌زنم آنرا نمی‌شناسد. درحالیکه هر‌روز و هر لحظه در آن شنا می‌کند. در زمانی که کودکی من گذشت. خانواده، مدرسه و رسانه همگی اصالت کمالگرایی را به من القا می‌کردند.
آنقدر در تار و پودم تنیده‌ شده‌بود که آنرا نمی‌دیدم. سالها گذشت…

در آستانه‌ی ورود به سال ۱۴۰۰ بودیم که برای دوستانم یک پیامک فرستادم. لطفن دو ویژگی مثبت و منفی مرا بفرمایید؟ در پاسخ، دوست‌ عزیزم خانم گلسا غریب‌نواز مرا با کمالگرایی و کتاب استفان گایز آشنا کردند. در طی شش‌ماه هر روز کمی از کتاب را می خواندم.

 

  • من هم آدم هستم

این کتاب مرا با طبیعت‌ آدم‌بودن آشتی داد.«کمی نقص‌داشتن هر چیز» را برایم طبیعی نشان‌داد. مفهوم معمولی‌بودن را برایم معمولی کرد. اشتباه‌کردن را راهی برای آموختن دانست. باعث شد ماسک خوب‌بودن را از چهره بردارم و بخواهم معمولی باشم. مانند همه چیز در طبیعت کمی لب‌پر داشته‌باشم. راه‌های نرفته را برایم زندگی‌ نزیسته جلوه داد.گره‌ی زندگی‌ بسته‌ی مرا در سایه‌ی آزادی معمول‌گرایی باز کرد. نیاز به تاییدشدن را از بالای هرم ارزشی من به پایین کشید. اجازه‌داد بدون داشتن معیار خاصی نفس بکشم و عضلاتم را منبسط کنم.
تا کی می‌خواهم بخاطر «ترس از شکست» زندگی نکنم؟
ترس از شکست مرا از زندگی‌کردن باز می‌داشت. اجازه‌ی خودبودن را از من می گرفت. با خواندن این کتاب توانستم از ناحیه امن خودم خارج شوم. تئوری کتاب تردیدهایم را راجع به انجام کارها، پذیرفت. خرد‌کردن کارهای بزرگ به کارهای‌ کوچک را به من آموخت. باعث شد از خودم بپرسم: تا کی می‌خواهم بخاطر ترس از شکست زندگی نکنم؟
زیرا انجام‌ندادن کارهای تازه، نرفتن به جاهای تازه، آشنانشدن با آدم‌های تازه، نچشیدن غذاهای تازه، نبوییدن بوهای تازه، ندیدن منظره‌های تازه، نشنیدن صداهای تازه زندگی‌نکردن است.من این کارها را انجام نمی‌دادم تا همواره در حصار امن خود باقی بمانم. مبادا آنچه تجربه می‌کنم آنچیزی نباشد که تصور می‌کنم و ناکام شوم. برخلاف زمانی که همواره موضوعات تکراری را تجربه می‌کنم و همیشه با آنچیزی مواجه می‌شوم که در ذهن دارم. تکرار امن است و دارای ثبات.

 

  • خودبرداشت

بعد از خواندن کتاب که به معیارهای بالا در افراد کمالگرا اشاره می‌کرد. من راجع به معیارهای صلب هم فکر می‌کردم. دوست‌داشتم بجای آنکه معیارهای خطی و صلبی برای خودم تعیین کنم، معیارهای طیفی و منعطفی داشته‌باشم. مثلن بجای آنکه بگویم: در ماه ۳ کیلو وزن کم می‌کنم. بگویم: این ماه بین ۲/۵ تا ۳/۵ کیلو وزن کم کنم.
وقتی می‌خواهم به خط مشخصی از معیارهایم برسم؛ ذات حرکت، راه و رسیدن را در نظر نمی‌گیرم اما وقتی می‌خواهم به طیفی مشخصی از اهدافم برسم؛ انرژی، زمان و متغیرهای پنهان را در محاسباتم معتبر می‌دانم. متغیرهای پنهان تمام آن‌ چیزیست که اکنون قابل پیش‌بینی و کنترل نیست. من فکر می‌کنم: تعیین معیارهای طیفی به معنی دقیق بودن است زیرا پارامترهای بیشتری را در اندازه‌گیری‌هایم وارد می‌کنم.


شما چطور فکر می‌کنید؟

پیام بگذارید