«مامان قفسهی سینم درد میکنه؛ آخ»
مهتاب هول کرد. با عجله به همسرش زنگ زد. سینا جواب نداد. ساعت ۶ صبح بود. احتمالن داشت ورزش میکرد. کمی روی قلب سپهر را ماساژ داد. برایش آبگرم آورد. به پسرش گفت: «بهتره بخوابی» بعد به سرویس مدرسه اسمس زد که سپهر حالش خوب نیست و مدرسه نمیآید.
سپهر کمی خوابید و بهتر شد. حدود ساعت ۱۰ مهتاب بهمراه پسر و دخترش رفتند پیش دکتر خانواده. دکتر، سپهر را معاینه کرد و گفت: «صدای قلب طبیعی است». مهتاب نفس عمیقی کشید اما هنوز نمیدانست چرا پسرش درد میکشد. به خانه برگشتند. با روانشناسش تماس گرفت و از او خواست برایش وقت مشاوره بگذارد. قرار شد عصر همان روز با سپهر به دفترش بروند.
ساعت ۶ عصر مهتاب دختر چهار سالهاش را به همسرش سپرد و با سپهر به کلینیک رفتند. دکتر روانشناس اول با مهتاب صحبت کرد و شرح حالی از او و پسرش گرفت. مهتاب گریه میکرد. نگران پسرش بود. از ابهام میترسید و بدنبال دلیل درد میگشت.
روانشناس برایش توضیح داد: «گاهی استرس روی بدن تأثیر میگذارد و باعث درد میشود حتی به او گفت:«الان که سپهر ۹ ساله است میتوانی این موضوع را برایش توضیح دهی. به تو یاد میدهم چطور آرامش کنی. چطور عزتنفسش را تقویت کنی و اضطرابش را کاهش دهی.»
او پیشنهاد داد بصورت جداگانه با سپهر هم جلساتی داشته باشد. همینطور به او کانالی در تلگرام معرفی کرد که بتواند ویدئوهای دکتر را برای تقویت «عزتنفس کودکان» ببیند. مهتاب از این موضوع استقبال کرد. دوست داشت به پسرش کمک کند تا مسئلهاش حل شود. حاضر بود برای بهبود وضعیت روحی سپهر هر کاری انجام دهد.
به خانه رسیدند. با همسرش راجع به سپهر صحبت کرد و او را در جریان قرار داد. با هم شام خوردند و خوابیدند. مثل هر روز مهتاب ساعت ۵ صبح برای بدرقهی همسرش از خواب بلند شد. زمان کوتاهی داشتند که بدون هیاهوی بچهها به هم نگاه کنند، چیزی بخورند، همدیگر را در آغوش بگیرند و با آرزوی یک روز خوب از هم خداحافظی کنند. حالا زمانی بود که مهتاب میتوانست ویدئوهای روانشناسش را با تمرکز نگاه کند.
- یک
«عزتنفس» یعنی ارزشمند دانستن و دوستداشتن خود. در این ویدئوها توضیح میدهم که هنگام بدرفتاری یا اشتباه کودک؛ چگونه میتوانید رفتار مناسبی داشته باشید.
به نظر شما برای کودک تجربهی احساس شرم مفید است یا احساس گناه؟
احساس شرم یعنی احساس حقارت، عدم کفایت و بیارزشی که باعث ملامت و سرزنش شدید خود میشود. اما احساس گناه یعنی احساس پشیمانی و تمایل به درست کردن موقعیت. این احساس باعث میشود کودک عذرخواهی یا جبران کند. با توجه به تعریف، ایجاد احساس شرم آسیب شدیدی به عزتنفس کودک وارد میکند اما احساس گناه میتواند مفید باشد.
چگونه بدون ایجاد احساس شرم پاسخ مفیدی به بدرفتاری کودک بدهید؟
گام اول: بهتر است ابتدا آرام باشید.
اگر زمانی که بسیار عصبانی و ناراحت هستید با کودک خود گفتگو کنید؛ مطمئن باشید باعث ایجاد احساس شرم در کودکتان میشوید. چه زمانی میفهمید آرام شدهاید؟ زمانی که بتوانید مشکل را از دید کودک ببینید و خودتان را جای او بگذارید.
گام دوم: با ملایمت رفتار کنید.
۱_ ابتدا یک دلیل بیاورید. ۲_ مشکل را توصیف کنید. ۳_ رو به جلو حرکت کنید.
مثلن: من میدونم تو عصبانی بودی. من میدونم تو از عمد این کار نکردی. (دلیل آوردن) ولی وقتی دوستت رو زدی خیلی ناراحت شد. وقتی شیشه رو شکستی بابا خیلی عصبانی شد. (توصیف مشکل و احساس افراد) چه کار میتونی انجام بدی دوستت احساس بهتری داشته باشه؟ چه کار کنیم تا این مشکل حل کنیم؟ (حرکت رو به جلو و پیداکردن راهی برای جبران)*
مهتاب آهی کشید. موضوعات فراوانی بود که باید یاد میگرفت. از وقتی که مادر شده بود انگیزهی زیادی برای آموختن داشت. اما حالا لازم بود جدیتر یاد بگیرد و تمرین کند. به آنچه در ویدئو شنیده بود؛ دوباره فکر کرد.
از آنچه آموخته بود احساس خوبی داشت. انگار راهی روشن شده تا بتواند در آن گام بردارد و رابطهاش را با سپهر بهتر کند. چه دلیلی بهتر از اینکه عزتنفس پسرش را تقویت کند و اضطراب او را کاهش دهد. با خوشحالی به خواب رفت. از اینکه دیگر مجبور نبود هنگام بدرفتاری کودکانش یک عمل «فوری و صحیح» انجام دهد، احساس سبکی میکرد.
مهتاب هم از کودکی اضطراب داشت و عزتنفسش پائین بود. حالا که میدید پسرش مسئلهای شبیه او دارد، میترسید. احساس گناه میکرد. دوستداشت کمکش کند. زندگیکردن با اضطراب برایش سخت بود خیلی سخت. نمیخواست پسرش مانند او رنج بکشد.
فردا صبح سپهر در خانه ماند چون مدرسهها بخاطر آلودگی هوا تعطیل شده بودند. با هم صبحانه خوردند. مهتاب خانه را مرتب کرد. رختخوابها را سر جایش برد. ظرفهای تمیز را در کابینت گذاشت و ظرفهای کثیف را درون ظرفشویی. میز آشپزخانه را تمیز کرد. ظرف ها را شست و همهی این کارها را همراه با صدای دخترش انجام میداد.
پریسا بلندبلند آواز میخواند. از روی عکس کتاب قصهها، داستان تعریف میکرد. حتی زمانی که با خودش بازی میکرد هم خیلی با خودش حرف میزد برعکس پسرش. سپهر وقتی خردسال بود براحتی غذا میخورد، لباس میپوشید، بازی میکرد و کودک آرامی بود. تقریبن هیچ مسئلهای با او نداشت.
وقتی مهتاب با پریسا بازی میکرد سپهر پیش آنها آمد و گفت: «میخوام برم باتری بخرم». سپهر به الکترونیک بسیار علاقمند بود. او میخواست برای روشن کردن مداری که ساخته بود، باتری بخرد. مهتاب کارتش را به او داد و از او خواست موقع خرید، ماسک بزند. سپهر رفت. خریدش خیلی طول کشید. بالاخره زنگ در به صدا درآمد.
سپهر عصبانی و گریان وارد خانه شد. سر مهتاب داد کشید و گفت: «چرا آیفون قطعه؛ تو خاموشش کردی؟». او خیلی زنگ میزند اما کسی جواب نمیدهد. بالاخره زنگ یکی از همسایهها را زد. در را برایش باز کردند و آمد بالا. مهتاب هم بخاطر واکنش پسرش برافروخته شد. اما یادش آمد که در ویدئو شنیده: «در هنگام خشم بهتر است با کودکان صحبت نکنید.»
بنابراین به کارش ادامه داد. داشت کاربردگهای سپهر را تصحیح میکرد. وقتی هم که پریسا آمد با او صحبت کند، گفت ناراحت است و دوست ندارد حرف بزند. کمی گذشت. اوضاع به حالت معمولی درآمد. ناهار خوردند و سپهر تکالیفش را نوشت که برود کلاس زبان.
مهتاب با سپهر راهی کلاس شدند. در راه مهتاب به سپهر گفت: «میدونم از اینکه آیفون خاموش بود و پشت در موندی عصبانی شدی اما تقصیر من نبود. وقتی سرم داد کشیدی خیلی ناراحت شدم. الان چطوری میتونی حال مامان بهتر کنی؟» سپهر گفت: «نمیدونم». مهتاب گفت: «با یه بوس» و لپش را گرفت جلوی صورت سپهر تا از پسرش یک بوس بگیرد. سپهر او را بوسید.
بعد از رساندن سپهر، مهتاب به خانه برگشت تا برای روانشناسش ویس بفرستد. او به روانشناسش گفت که از انجام تمرین جلسهی اول راضی بوده. این تمرین باعث شده بود رابطهی او و پسرش صمیمیتر شود. وقتی با پسرش با این الگو صحبت کرد؛ سپهر از یادآوری موضوع واکنش ناخوشایندی نشان نداد و با مهتاب همراه شد. در نهایت از او سپاسگزاری کرد و ویسش را به پایان برد.
روزهای بعد هم مهتاب به انجام تمرین ادامه داد. گاهی میتوانست به خوبی انجامش دهد اما گاهی از کوره در میرفت و مانند سابق با صدای بلند و لحنی خشمآلود به پسرش تشر میزد. حالا چالشی که با آن روبرو بود در واقع مرحلهی صفرم تمرین اول بود. او چگونه میتوانست در هنگام بدرفتاری سپهر، اول خودش را آرام کند؟
*برداشتی از ویدئوهای دکتر سعیده غریبنواز در کانال آکادمی والدین