آینده‌ی بهتر با آموزش بهتر

خشم اژدها | مادر آرام، کودک آرام | قسمت دوم

مهتاب جیغ بنفش کشید. پریسا ترسید. سپهر هنوز داشت با مادرش کل‌کل می‌کرد. مهتاب نمی‌خواست صدای بلند پسرش را بشنود. خسته بود. تازه از بیرون آمده بودند. مهتاب داشت با عجله آشپزی می‌کرد تا اینکه جدال خواهر و برادر شروع شد. آنقدر طول کشید تا مهتاب هم عصبانی شد. هشدارها مفید نبودند. نتوانست موضوع را مدیریت کند و شروع کرد به دادوبیداد کردن.

سپهر را به اتاقش فرستاد. پریسا را بغل کرد و برایش آب آورد تا کمی آرام شود. بعد از آنکه سکوت در خانه حاکم شد به اتاق خوابش رفت و روی تختش دراز کشید. عضلاتش را کمی شل کرد. چند نفس عمیق کشید. به کاغذ و قلمش پناه برد.

  • دو

مهتاب شروع کرد به کشیدن یک جدول با شش ستون.

ستون اول: موقعیت. ستون دوم: فکر. ستون سوم: احساس. ستون چهارم: درجه‌ی احساس. ستون پنجم: خطاهای شناختی. ستون ششم: دوباره درجه‌ی احساس.

در ستون اول موقعیت را توصیف کرد.

در ستون دوم نوشت: من بدم. من مقصرم. نباید بچه‌ها باهم جدل کنند. هرگز نباید جیغ بزنم.

در ستون سوم احساساتش را نوشت: احساس شرم، گناه، خشم و غم.

در ستون چهارم درجه‌ی احساس‌‌هایش را نوشت: ۹۵ درصد، ۹۰ درصد، ۹۰ درصد، ۹۵ درصد.

در ستون پنجم خطاهای شناختی‌اش را نوشت: برچسب زدن، شخصی‌سازی، باید و نباید، فاجعه‌سازی.

در ستون ششم دوباره درجه‌ی احساس‌هایش را نوشت: ۸۰ درصد، ۷۵ درصد، ۸۰ درصد، ۷۰ درصد.

با نوشتن در جدول کمی حالش بهتر شد. این جدول را در کارگاه‌های فرزندپروری موسسه والد و کودک آموخته بود. در آن دوره خانم گلسا غریب‌نواز (کارشناس ارشد مشاوره‌ی کودک) خطاهای شناختی را به او آموخته بود. با تشخیص خطاهای شناختی‌ از شدت احساساتش کاسته می‌شد.

خطاهای شناختی
۱- ذهن خوانی:
شما می‌پندارید که می‌دانید مردم چه فکری می‌کنند بی آنکه شواهد کافی در این باره داشته باشید. ( فکر می‌کنه من آدم ناموفقیم)
۲- پیشگویی کردن:
آینده را با عبارت‌های منفی مرتبط با شکست یا خطر، پیش‌بینی می‌کنید. (من در این امتحان مردود می شم، من نمیتونم این شغل رو به دست بیارم)
۳- فاجعه سازی (بزرگنمایی):
شما معتقدید آنچه روی داده یا روی خواهد داد چنان اسفناک و غیر قابل تحمل خواهد بود که یارای ایستادگی در برابر آن را نخواهید داشت. (اگر در امتحان رد بشم چی؟ وحشتناکه)
۴- برچسب زدن:
صفات کلی منفی را به خود یا دیگران نسبت می‌دهیم. (من بی عرضه‌ام، آدم بدجنسیم)
۵- به حساب نیاوردن جنبه‌های مثبت (یا همان خطای دوربین سر و ته):
کارهای مثبت خود یا دیگران را پیش پا افتاده می‌دانید ( این وظیفه زنه پس من کار خاصی نکردم)
۶- تعمیم افراطی:
صرفاً بر اساس یک رویداد، یک الگوی کلی منفی گرایانه را برداشت می‌کنید.
۷- تفکر دو قطبی (همه یا هیچ):
(همه مرا طرد کردند، همیشه همینطوره)
۸- باید و نباید:
به جای آنکه بر آنچه هست متمرکز شوید؛ بر آنچه باید باشد تاکید می‌ورزید. (باید این کار را درست انجام دهم وگرنه شکست خورده‌ام.
۹- شخصی سازی:
خودتان را به خاطر رویدادهای منفی سرزنش می‌کنید. ( تقصیر من بود که ازدواجم به هم خورد، تقصیر من بود که فرزندم معتاد شد)
۱۰- باید و نباید:
به جای آنکه بر آنچه هست متمرکز شوید بر آنچه باید باشد تاکید می‌ورزید. (باید این کار را درست انجام بدم وگرنه شکست می‌خورم)
۱۱- سرزنش کردن:
دیگران را به خاطر احساس‌های منفی‌تان مقصر می‌دانید. ( تقصیر اونه که حال و روز من اینه ،همه‌ی مشکلات من ناشی از والدینمه)
۱۲- استدلال هیجانی:
اجازه می‌دهید تفسیرتان از واقعیت تحت تاثیر احساس شما قرار گیرد. (مضطربم پس حتمن یه اتفاق بدی می‌افته)
۱۳- تفکر مبتنی بر قضاوت:
شما به جای آنکه خودتان، دیگران و رویدادها را توصیف کنید، بپذیرید و درک کنید آنها را بر حسب خوب و بدبودن یا بالا و پایین بودن ارزیابی می‌کنید. دائمن خود یا دیگران را بر اساس استانداردهای دل‌خواه میسنجید.

با تکرار این تمرین در طی چند هفته فهمید که بعضی از خطاهای شناختی برایش تکرار می‌شوند. این تکرار و الگوپذیری خطاهای شناختی برایش جالب بود. وقتی در موقعیت‌های متفاوتی، با افراد متفاوتی و موضوع‌های متفاوتی چند خطای شناختی خاص تکرار می‌شود به مفهوم آنست که :برداشت‌های مهتاب از موضوع‌‌های متفاوت با آدم‌های متفاوت در موقعیت‌های متفاوت «سوگیری» دارد.

برداشت‌های مهتاب با ذهن خودش ارتباط داشت نه با موقعیت‌ها، آدم‌ها و موضوع‌ها. مهتاب گاهی از خشم عبور می‌کرد و غیرقابل‌کنترل می‌شد. او دوست داشت بداند چطور می‌تواند خودش را مدیریت کند؟ چگونه می‌تواند از خودش و کودکانش مراقبت کند؟

پیام بگذارید